قلبت

ساخت وبلاگ
‏‎مثلا کاش می شد مستِ عطرِ نفس هايت شوم
یا ‎وقتي كه غرق در بوييدنِ گلهاي نرگسی
‏‎ مهمانِ خانه ات باشم
‏‎تو با عطرِ خودت برايم چاي دارچين بياوري
‏‎کاش میشد
‏‎ آن كودكِ شيطاني باشم كه تو از ديدنش سرِ ذوق ميايي
‏‎و خنده هاي نابت را مهمانش ميكني
‏‎و یا می شد
‏‎من به جاي آن پيراهن گلداري بودم
‏‎كه تو با عشق به تن ميكردي
‏‎يا رفيقِ قديميِ كه به وقت تنهايي تكيه گاهِ محكمي بود
‏‎پيرِمردي رهگذر كه تو دستش را ميگرفتي
‏‎كاش من جاي آنهایی بودم
‏‎كه عشق نثارشان ميكردي
‏‎كه سرمست شوم از عشق
‏‎و ايمان بياورم به تمامِ هستي
کاش میشد به جاي خودت من را هم دوست ميداشتي
‏تا اين همه فكرهاي احمقانه نميكردم...

‏‎#ياسمن_مهديپور

 

یلدا فقط آخرین شب پاییز نیست...
یلدای دوست داشتنت از همان اولین روز بهار شروع شد و تا اولین روز تابستان و پاییز و زمستانهایی که مرگ چشمهای دنیا را ببندد ادامه خواهد داشت...
یلدای دوست داشتنت همچون دانه های سرخ و شیرین انار در ظرف بلوری دلم درخشید و گنگ ترین لحظه های تنهایی ام را با بوسه های شیرین به طلوع عشق دعوت کرد...
یلدای دوست داشتنت قبل ازینکه آدم و حوا زبان بوسه را یاد بگیرند،قبل ازینکه خورشید با تولدش جهان را از شر تاریکی اهریمنی نجات دهد،قبل از اینکه برای اولین بار کسی در طولانی ترین شب سال دانه های عشق را در دل معشوقش بکارد شروع شد...
و حالا دوست داشتنت را نه در آخرین روز پاییز،نه در طلوع اولین روز زمستان بلکه از اولین طلوع بهاری ترین روز تا غروب زمستانی ترین روز در گوش جهان،عاشقانه اعتراف می کنم
تا جهان بداند یلدای دوست داشتنت فقط یک شب نیست...
تا جهان بداند یلدای دوست داشتنت قبل از اینکه دستهایم را بگیری،قبل ازینکه عاشقت شوم،قبل ازینکه خدا به فکر آفریدن جهان بیفتد شروع شده بود...
#صفا_سلدوزی

 

دور دست ترین جان,
من با تمام ادمهای اطرافت فرق دارم
از همه شان ساده ترم
بی شیله تر
مهربان تر...
نه که فکر کنی میخواهم گولت بزنم...با همه ی کسانی که شناخته ای فرق دارم
تورا بیشتر از خودت بلدم
چم و خم رفتارت بیشتر در دستانم نقش گرم میکند....
چشمهای نابینایم را میبندم روی تمام بی مهری ها و پنهان کاری هایت...
من بیشتر از دیگران زخمهایی که روی وجودم تکاندی را فراموش میکنم....
باهمه ی چشمهایی که در اطرافت دیدی فرق دارم...
برای دیدنت برق چشمانم از حدقه ی چشمم بیرون میزند و تمام آبرویم کف زمین میریزد....
با همه ی سادگی هایم؛
بازهم....
شب و نیمه شب ....
باوجود همه ی اتفاق ها....
باز هم....
یواشکی و پنهانی بهت فکر میکنم....
حالا دیدی؟!
میتوانم خنده ات را روی لبهایت بیاورم؟!
میتوانم قلبت را آرام و آرام تر کنم!؟!

#فرگل_مشتاقی

درگیری فکری...
ما را در سایت درگیری فکری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgham66world بازدید : 98 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 0:43